جدول جو
جدول جو

معنی فرق داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

فرق داشتن
تفاوت داشتن، متفاوت بودن
تصویری از فرق داشتن
تصویر فرق داشتن
فرهنگ فارسی عمید
فرق داشتن
تفاوت داشتن، امتیاز داشتن چیزی از چیز دیگر
تصویری از فرق داشتن
تصویر فرق داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرا داشتن
تصویر فرا داشتن
بلند کردن و بر سر دست گرفتن، نگه داشتن، منصوب کردن، گماشتن
گوش فراداشتن: گوش دادن، شنیدن
فرهنگ فارسی عمید
بلند کردن، به سویی متوجه کردن، نگهداشتن: من آن شب درآن موضع حاضر بودم و شما را چراغ فرا می داشتم، نصب کردن گماشتن 0 یا گوش فرا داشتن 0 استماع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا داشتن
تصویر فرا داشتن
((~. تَ))
بر سر دست گرفتن، بلند کردن، به سویی متوجه کردن، نگه داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شرم داشتن
تصویر شرم داشتن
خجالت کشیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رمق داشتن
تصویر رمق داشتن
بقیتی از جان داشتن، نیرو داشتن توان داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تری داشتن
تصویر تری داشتن
رطوبتی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرم داشتن
تصویر شرم داشتن
خجلت داشتن آزرم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرف داشتن
تصویر شرف داشتن
آبرو و عزت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرصت داشتن
تصویر فرصت داشتن
وقت مناسب داشتن برای انجام دادن کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرم داشتن
تصویر شرم داشتن
باشرم بودن، باحیا بودن، خجلت داشتن، آزرم داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرا داشتن
تصویر چرا داشتن
علف خوردن حیوانات علف خوار در چراگاه، چرا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرض داشتن
تصویر غرض داشتن
دارای قصد و هدف بودن، قصدی به سود خود و زیان دیگری داشتن، کینه و دشمنی داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرک داشتن
تصویر سرک داشتن
سر داشتن و فزونی داشتن چیزی نسبت به چیز دیگر در وزن یا ارزش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشق داشتن
تصویر عشق داشتن
عشق ورزیدن بسیار دوست داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرض داشتن
تصویر عرض داشتن
نمایاندن آشکارکردن، داد خواستن، درخواست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرض داشتن
تصویر غرض داشتن
مراد و مقصودی معین داشتن، سود خود و زیان دیگر جستن، کینه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارغ داشتن
تصویر فارغ داشتن
یا فارغ داشتن دل از چیزی. آسوده خاطر بودن از آن مطمئن بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدا داشتن
تصویر فدا داشتن
فدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آسوده بودن فارغ بودن، یا فراغ داشتن از. بی نیاز بودن از: دل ما بدور رویت ز چمن فراغ دارد که چو سرو پای بندست و چو لاله داغ دارد. (حافظ 79)، بی اعتنا بودن بی نیاز نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراز داشتن
تصویر فراز داشتن
پیش آوردن نزدیک ساختن، پایین آوردن، برابر چیزی نگهداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
وقت مناسب داشتن برای اجرای کاری: گفت: فرصت تذکیر شمردن ندارم ملتمس چیست ک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرود داشتن
تصویر فرود داشتن
پایین داشتن، باخر رسانیدن ختم کردن، نگهداشتن محافظت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گرم نگاه داشتن چیزی را، دلجویی کردن تسلی دادن: اول دل من گرم همی داشتی و من دل برتو فرو بسته بدان شیرین گفتار، بسیار معاشرت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرم داشتن
تصویر نرم داشتن
نرم کردن، یانرم داشتن شکم. شکم راروان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفرت داشتن
تصویر نفرت داشتن
شمانیدن بیزاری جستن کراهت داشتن بیزار بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرض داشتن
تصویر غرض داشتن
((~. تَ))
نیت بد داشتن، کینه داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرود داشتن
تصویر فرود داشتن
((فُ تَ))
پایین داشتن، به آخر رسانیدن، نگه داشتن، محافظت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراز داشتن
تصویر فراز داشتن
((~. تَ))
پیش آوردن، نزدیک ساختن، پایین آوردن، در برابر چیزی نگه داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرم داشتن
تصویر کرم داشتن
دارای کرم بودن، موذی بودن، اذیت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفرت داشتن
تصویر نفرت داشتن
Abhor, Despise, Hate
دیکشنری فارسی به انگلیسی