- فرق داشتن
- تفاوت داشتن، متفاوت بودن
معنی فرق داشتن - جستجوی لغت در جدول جو
- فرق داشتن
- تفاوت داشتن، امتیاز داشتن چیزی از چیز دیگر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بلند کردن و بر سر دست گرفتن، نگه داشتن، منصوب کردن، گماشتن
گوش فراداشتن: گوش دادن، شنیدن
گوش فراداشتن: گوش دادن، شنیدن
بلند کردن، به سویی متوجه کردن، نگهداشتن: من آن شب درآن موضع حاضر بودم و شما را چراغ فرا می داشتم، نصب کردن گماشتن 0 یا گوش فرا داشتن 0 استماع کردن
خجالت کشیدن
بقیتی از جان داشتن، نیرو داشتن توان داشتن
رطوبتی بودن
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
خجلت داشتن آزرم داشتن
آبرو و عزت داشتن
وقت مناسب داشتن برای انجام دادن کاری
باشرم بودن، باحیا بودن، خجلت داشتن، آزرم داشتن
علف خوردن حیوانات علف خوار در چراگاه، چرا کردن
دارای قصد و هدف بودن، قصدی به سود خود و زیان دیگری داشتن، کینه و دشمنی داشتن
سر داشتن و فزونی داشتن چیزی نسبت به چیز دیگر در وزن یا ارزش
عشق ورزیدن بسیار دوست داشتن
نمایاندن آشکارکردن، داد خواستن، درخواست کردن
مراد و مقصودی معین داشتن، سود خود و زیان دیگر جستن، کینه داشتن
یا فارغ داشتن دل از چیزی. آسوده خاطر بودن از آن مطمئن بودن
فدا کردن
آسوده بودن فارغ بودن، یا فراغ داشتن از. بی نیاز بودن از: دل ما بدور رویت ز چمن فراغ دارد که چو سرو پای بندست و چو لاله داغ دارد. (حافظ 79)، بی اعتنا بودن بی نیاز نمودن
پیش آوردن نزدیک ساختن، پایین آوردن، برابر چیزی نگهداشتن
وقت مناسب داشتن برای اجرای کاری: گفت: فرصت تذکیر شمردن ندارم ملتمس چیست ک
پایین داشتن، باخر رسانیدن ختم کردن، نگهداشتن محافظت کردن
گرم نگاه داشتن چیزی را، دلجویی کردن تسلی دادن: اول دل من گرم همی داشتی و من دل برتو فرو بسته بدان شیرین گفتار، بسیار معاشرت کردن
نرم کردن، یانرم داشتن شکم. شکم راروان کردن
شمانیدن بیزاری جستن کراهت داشتن بیزار بودن
دارای کرم بودن، موذی بودن، اذیت کردن
Abhor, Despise, Hate
aborrecer, desprezar, odiar
nienawidzić, gardzić